جدول جو
جدول جو

معنی هار شدن - جستجوی لغت در جدول جو

هار شدن
(فُ نَ وَ دی دَ)
به بیماری هاری مبتلا گشتن، در تداول، مغرور و سرمست گردیدن. کجرفتار شدن بر اثر ازدیاد مال و قدرت و از این قبیل، سخت معجب و خویشتن ناشناس شدن
لغت نامه دهخدا
هار شدن
به بیماری هاری دچارشدن، مغرور و سر مست شدن بر اثر فزونی مال و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
هار شدن
((شُ دَ))
به بیماری هاری دچار شدن، مغرور و سرمست شدن بر اثر افزونی مال و قدرت
تصویری از هار شدن
تصویر هار شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تار شدن
تصویر تار شدن
تیره شدن، تاریک شدن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ سَ تَ)
دو به اضافۀ دو گشتن. اربع شدن. ارباع. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
ضعیف شدن. رنجور شدن:
شاد بودی ببانگ زیر و کنون
زار و نالان شدی و زرد چو زریر.
ناصرخسرو.
، بخواری و زبونی افتادن
لغت نامه دهخدا
(شَ)
تار گشتن. تار گردیدن. تیره شدن. تاریک شدن:
چنین گفت کاکنون سر بخت اوی
شود تار و ویران شود تخت اوی.
فردوسی.
شمع خرد گیر چو دیدی که شد
خانه این جادوی محتال تار.
ناصرخسرو.
- تار شدن چشم، کم بینا شدن چشم.
- تار شدن هوا، تاریک شدن هوا.
، تار شدن مرغ، در تداول عامه، وحشی شدن مرغ. رجوع به تار شود
لغت نامه دهخدا
(وَ اُ دَ)
خار شدن زلف یا گیسو. بشدن ژولیدگی آن با شانه کردن
لغت نامه دهخدا
(مِ)
حمل شدن. (ناظم الاطباء: بار).
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
گشاده شدن (درو مانند آن) گشود شدن مفتوح گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب شدن
تصویر باب شدن
رایج شدن رواج یافتن مدشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارز شدن
تصویر بارز شدن
پدیدار شدن، نمایان شدن، ظاهر شدن، آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهار زدن
تصویر آهار زدن
آهار زدن آهار کردن آهار مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بور شدن
تصویر بور شدن
شرمنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور شدن
تصویر دور شدن
فاصله دار شدن چیز، رانده شدن، خارج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
روانیدن سچیدن روانشدن سرازیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاضر شدن
تصویر حاضر شدن
پدید آمدن ظاهر شدن، موجود شدن تولید گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاک شدن
تصویر خاک شدن
کنایه از خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاص شدن
تصویر خاص شدن
اختصاص یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخر شدن
تصویر آخر شدن
بپایان رسیدن سر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هارشدن
تصویر هارشدن
مبتلا گشتن، مغرور و سرمست گردیدن، سخت معجب و خویشتن ناشناس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
وشمیدن خوزمیدن (هم آوای رزمیدن) بصورت بخار در آمدن تبخیر شدن، یا بخار شدن مایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسر شدن
تصویر باسر شدن
قهقراء، عقب عقب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسر شدن
تصویر بسر شدن
بسر رسیدن بپایان رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یار شدن
تصویر یار شدن
دوست شدن عقد دوستی بستن
فرهنگ لغت هوشیار
بخانه کسی ناخوانده بمهمانی رفتن، توضیح گاه نیز مهمان درمقام فروتنی و تعارف یا نقل عمل خویش گوید: دیشب ما بر و بچه ها سر فلان کس هوارشدیم. (این اصطلاح مترادف خراب شدن (بهمین معنی) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدر شدن
تصویر هدر شدن
بهدر رفتن: (دمنه گفت: عاقبت وخیم کدام است ک گفت: هدرشدن خون او)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار شدن
تصویر تار شدن
تیره شدن، تاریک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
بار گردیدن بصورت بار در آمدن، یا بار بگردن کسی بار گردن کسی شدن، سربار کسی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون شدن فراجستن بیرون شدن بیرن رفتن (از خانه شهر و غیره)، ترک کردن (اداره موسسه و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوار شدن
تصویر هوار شدن
((~. شُ دَ))
ناخوانده به خانه کسی رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تار شدن
تصویر تار شدن
((شُ دَ))
تیره شدن، تاریک گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
در شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تاریک شدن، تیره شدن، ظلمانی شدن
متضاد: روشن شدن، کدرشدن
متضاد: شفاف شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد